من يك مَردم،
خيلى سردم،
در بهار زردم،
در تابستان پر از كيردردم،
در زندگى همه ش بدنبال بُرد در تخته نردم،
(با اينكه خداى شطرنجم!)،
خلاصه فقط همين: من يك مَردم!
(از اين شعر منظورى نداشتم. فقط بيان شكايتم از خدا كه در چند سال اخير حتى نميذاره حداقل سالى يكبار كمى گريه كنم، حتى كاملاً خصوصى حداقل در توالت خانه خودم!)
سه شنبه، 18 آوريل 2023، ساعت 4 صبح، كلن / آلمان.
همان روز، دو ساعت و نيم بعد: الان شكايتم از پروردگار نتيجه داد. صدايي در اتاقم گفت: احمق، كمى فلفل بمال به چشمت. يا منتظرى از پنجره گاز فلفل بزنم تو اتاقت؟ تا اومدم جواب بدم، چيزى پريد تو چشمم و كمى اشك داشت تو چشمم جمع ميشد كه بزنه بيرون، كه يكى گفت نه، قبول نيست! اين دوباره داشت با امام زمان حرف ميزد!
تاریخ انتشار در این وبلاگ: 26 آوریل 2023