۱۳۹۶ آبان ۲۸, یکشنبه

روابط خانی و روابط کانی


در بَسیاری موارد
روابَطَ کانی منجر بَه
نوعی روابَطَ خانی می شود
که گویا بَه آن
روابَطَ خانوادگی هم گفته می شود.
.
.
.
در بَسیاری موارد
روابَطَ کانی با
افرادی که با افرادی دیگر
روابَطَ خانی یا کانی دارند
منجر بَه تلفات جانی
می شود:

"طرف جان داده،
چَرا که همسر همسایَه 
بَهَش کان داده!"
.
.
.
در بَسیاری موارد
روابَطَ کانی
منجر به تلفات خانی
می شود:

"خان حسابی وا داده،
چَرا که پَسرش بَه بَرخی ها پا داده!"
. . . 
.
.
. . .  
وَ بدین گونه بود که
خانواده تبدیل به خان-وا-داده شد،
وَ شُعارَ "خان، وا- دِه!" 
تبدیل بَه شُعارَ همَه یَ کانیان در سراسرَ جهان گشت!
.
.
.
19 نوامبر 2017، در دهاتی در همین گوشه و کنار...
.

بی تو ...


بی تو 
نه عقاب مار شده،
نه کسی خوار شده.
فقط چشمم تار شده،
و سگم، 
کمی هار شده.
.
.
.
(با الهام از شعری از هادی خرسندی)
31 اکتبر 2017
.

۱۳۹۶ آبان ۶, شنبه

۱۳۹۶ مهر ۱۸, سه‌شنبه

در باشگاه سیاست


تیم شماره (1): ما برای تخریب آمده ایم، نه ترمیم!

تیم شماره (2): ما برای تحمیق آمده ایم، نه تحقیق!

تیم شماره (3): ما برای تجلیل آمده ایم، نه تحلیل!

تیم شماره (4): ما برای تسلیح آمده ایم، نه تسهیل!

تیم شماره (5): ما برای تعقیب آمده ایم، نه ترغیب!

تیم شماره (6): ما برای تلقین آمده ایم، نه تنویر!

تیم شماره (7): ما برای تحمیل آمده ایم، نه تسکین!

تیم شماره (8): ما برای تحقیر آمده ایم، نه تخفیف!

تیم شماره (9): ما برای ترتیب آمده ایم، نه ترکیب!
------------

تماشاگرانِ بدبختِ مُچاله شده، بعد از اتمام (موقتِ) بازیها، در محلی در همان نزدیکی: ما برای تزریق آمده ایم، نه تشویق!


(10 اکتبر 2017)
.

۱۳۹۶ مرداد ۱۳, جمعه

حریم خصوصی


زندگی خیلی سخته
وقتی دائم نورافکن،
میزنه به هر چه در و تخته!
و جیگر آدم هر دم
میشه لخته لخته!
.
.
.
آره جیگر، کیرم به همراهت! (به نمایندگی از طرف خدا)
.
.
.
کنار دری شکسته، 03 اگوست 2017
...
 .

۱۳۹۶ تیر ۲۷, سه‌شنبه

گرمی در سردی، یا برعکس


هوا بس ناجوانمردانه گرم است
و هر دودی که می بینم گویا ناشی از "گرد" است
و شلوار من در این وانفسا همه ش زرد است
و چشمم گاه گاه پُر از درد است
و معلوم نیست چرا مغزم پُر از فرد است،
با این همه، دستم هنوز سرد است
در دنیایی که بسیار نامرد است ...
.
.
.
18 جولای 2017، در گرماسردِ میدانی در همین نزدیکی

 .

۱۳۹۶ تیر ۱۸, یکشنبه

گشاده کانی، در زمانی که نمانده هیچ آنی


گشاده کانی،
در زمانی که نمانده هیچ آنی:
.
.
.
من فکر میکنم هرگز نبوده کان من اینقدر گشاد
من فکر میکنم هرگز نبوده "درس" من اینقدر زیاد
حالا "خدا" شاید خوشش بیاد!
.
.
.
ریدم به هر چه ازدیاد!
(شعر باید خودش بیاد!)
.
.
.
9 جولای 2017، جایی در لابلای یکسری کتاب

 .

۱۳۹۶ تیر ۱۴, چهارشنبه

شَعری که از من رمیده است


شَعری که از من رمیده است
در کنارَ توالت آرمیده است
با چشمی که بَسیار دیده است
(با این وجود معلوم نیست چَرا هنوز ندیده است)
با مغزی که بَسیار دریده است
و معلوم نیست چَرا دردش پَریده است
با پایی که بَسیار زدیده است
در راهی که بَسیار عنیده است ...


5 جولای 2017، در کنار توالتی در همین نزدیکی ها

 .

۱۳۹۶ فروردین ۲۰, یکشنبه

تا آخرش گاز می دهم


تا آخرش گاز می دهم
کبوترو ترجیح به باز می دهم
حکم نابودی هر چه راز می دهم
فاک به هر چه آز می دهم
دست با هر چه ساز می دهم
همینطوری گاز می دهم ...

 .

دیالوگ چپ و آخوند


- زندگی خیلی کیری ست، وقتی آدم در طبقه ی زیری ست ...

- آره، مخصوصا اگه عمه ی آدم در طبقه ی بالا باشه و زلزله هم بیاد ...

.

۱۳۹۶ فروردین ۱۶, چهارشنبه