۱۳۹۷ خرداد ۱۲, شنبه

گفتگو با یکی از خوانندگانِ باادب این وبلاگ


طرف خیلی باادبه، ولی هی میاد به این وبلاگ سر میزنه. بهش گفتم آخه شما که اینقدر باادبید، چطور میتونید از خوانندگان پر و پا قرص این وبلاگ باشید؟! گفت آره، من خودم خیلی باادبم، ولی به بی ادبیِ دیگران عادت کرده ام! گفتم آخه چه کسِ شما بی ادب بوده؟ مادرتون بی ادب بوده؟ پدرتون بی ادب بوده؟ عمه تون بی ادب بوده؟! گفت بنا به دلایل امنیتی نمیتونم جواب این سوال رو بدم! گفتم خود دانید! حالا اینقدر هی بیایید تو این وبلاگ، تا از اینی هم که هستید بی ادب تر بشید!

رو که نیست، سنگ پای همدانه! (هان؟! همه-دان؟! ...)
.
.
.
[توضیح: لطفا به متنی که به عنوان سوتیتر زیر عنوان این وبلاگ آمده، توجه کنید.]


02 ژوئن 2018
.

سهراب سپهری در تینجری


"به سراغ من اگر می آیید،
نرم و آهسته بیایید"
تا مبادا برینید به اعصابم!
(شخص شخیص سهراب سپهری در تینجری، در اتاق خود، در حال گوش فرا دادن به نوعی موسیقی)

عربده ی شخصی شخیص از طبقه ی بالا (یا پایین): سهراااااااااااااااااااااب!

"کسی مرا صدا زد،
کفشهایم کو؟"
تا بکوبانم بر فرق سرش!
(شخص شخیص سهراب در حالی که شده بود حسابی جری!)

مادر جنده حالا واسه ما شعر میگی؟! (عربده ی شخصی بَسیار بی تربیت از همان طبقه! یا طبقه ای دیگر!)

آری، "نسبم شاید به زنی فاحشه در هند برسد"! (شخص شخیص سهراب در حالی که همچنان سعی میکرد از ادب و ادبیات خود پاسداری کند!)

پژواک فریاد شخصی هندی در گوش بَسیاری اشخاص شخیص دیگر: کس کش، در کشور خودتون کم جنده هست، به ناموسان ما گیر دادی؟!

صدای پاسداری از امت همیشه در صحنه، در حال تفسیر اشعار شخص شخیص سهراب در تلویزیون: جنده باشیم، چه در بانک، چه در خیابان، زیر باران برویم و با همه ی مردم شهر سکس کنیم!

پچپچه ی شخصی شخیص از طرفداران سهراب سپهری که بَسیار نگرانَ تفرقه ی ملی شده بود: خواهشاً "آب را گِل آلود نکنیم"! 

صدایَ شخصی بَسیار تشنه و خسته: در جایی که همه در آب می رینند، گِل غنیمت است!

عجب!


02 ژوئن 2018، در کافه ای در میدانی به نام کوبانی ...
.